مرد این بار گران نیست دل مسکینم...
- جمعه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۰۳ ق.ظ
- ۰ نظر
جلسۀ چهارم انصافاً جلسۀ پرباری بود. البته از نظر بار تکالیفی که استاد لطف کرده و بر دوش ناتوان ما گذاشتند، عرض می کنم! اما بنده به نوبۀ خود زیاد زندگی را سخت نمی گیرم چرا که خودش همینجوری هم سخت است دیگر نیازی به سختگیری ما ندارد!
این شد که به قول حضرت حافظ وقتی دیدم «هیهات! مرد این بار گران نیست دل مسکینم» از همان جلسۀ چهارم که مصادف بود با پانزدهم اسفند تا همین امروز که هجدهم فروردین است، این بار گران را گوشه ای وانهادم و به عیش پیشانوروزی، نوروزی و پسانوروزی پرداختم... جای شما خالی! هرچند که گفته اند «وصف العیش؛ نصف العیش!» اما عجالتاً از وصف آن می گذریم که «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد» و به قول وجدانم که این روزها بسیار از دستم عصبی است «بسّه دیگه! چقد وقت تلف می کنی؟! بشین کاراتو بکن دیگه! اه!»
حالا بیایید نگاهی به این بار گران بیندازیم تا بلکه وجدانم انقدر با گیر دادن به من خودش را عذاب ندهد...
اوه! اوه! برای تایپ ده انگشتی باید 9 حرف جدید را تمرین می کردیم. احتمالاً نصف سنگینی این بار گران به دلیل وجود چنین تکلیف غول پیکری در آن بوده! من بروم ببینم می توانم تا شاخ این غول را بشکنم یا نه...
- ۹۶/۰۱/۱۸